همسایه قلبم به قلم سعیده براز
پارت هشتم :
ـ دستت دردنکنه زن عمو. خیلی خوشمزه شده بود. اینقدر خوردم که فکر کنم وقتی فردا صبح روی ترازوی باشگاه برم کلی حرف از مربیم بشنوم و کلی بهم تمرین بده تا وزن کم کنم.
ـ نوش جانت مهیار جان، ولی کار من نیست. خاطره جان درستش کرده.
باز دوباره ای ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
چ
00ه